آریسا و آریاآریسا و آریا، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 30 روز سن داره

آریسا و آریا نانازای مامان و بابا

شب يلداي امسال

امسال آريا و آريسا به همراه بابا و مامان  شب يلدا  را در جشنواره غذاي محك ( به نفع كودكان سرطاني )  گذروندند به اميد روزي كه هيچ كودك بيماري نداشته باشيم . ...
5 دی 1394

سفر به ارمنستان

سلام به عشقاي قشنگ زندگيم امسال تصميم گرفتيم يه سفر زميني به ارمنستان داشته باشيم آخه بابا رامين كه قبلا رفته بود خيلي تعريف مي كردو خلاصه ما هم تصميم گرفتيم با يكي از صميمي ترين دوستمون راهي اين سفر شويم روز 31 تير ماه ساعت 1 بعدازظهر از خونه حركت كرديم و ساعت 2 شب رسيديم كرج اونجا در منزل يكي از دوستامون استراحت كرديم و فردا صبح ساعت 8 راهي تبريز و شهر نوردوز كه شهر مرزي بين ايران و ارمنستان است شديم. ساعت 7 شب بود كه به مرز رسيديم و دو سه ساعتي طول كشيد تا تونستيم از ايران خارج شده و وارد ارمنستان شديم. چون شب شده بود و جاده ارمنستان هم خيلي پيچ و خم و در عين حال بسيار زيبا بود حيف دونستيم كه شب حركت كنيم به سمت ايروان . بنابراين تص...
11 مرداد 1394

جملات زيباي آريايي و آريسايي

آريا به ماكاروني مي گه مالاكوني آريسا مي گه نه بايد بگي ماكالوني آريا دست مي زنه به بشقاب آريسا آريسا ميگه مامان براش توضيح بده به بشقاب ديگران دست نزنه تا مامان از سر كار مياد آريسا ميدوه جلوم ميگه سلام مامان مهربونم به بابا هم ميگه سلام باباي خوشكلم دوتايي هم همش در حال شستن دست و بلافاصله خواستن دمسال ( دستمال ) جهت خشك كردن دست هستين   ...
20 تير 1394

يه جمله بامزه از آريا

آريا همراه بابا رفته بود باشگاه بعد از برگشتن از باشگاه رفت دستشويي ديدم داره خيلي آب مي ريزه گفتم آريا داري چي كار مي كني بسه ديگه بيا بيرون گفت مامان رفتم باشگاه دستام باشگاهي شدن دارم مي شورمشون ...
20 تير 1394

سال 94

سلام  به دو تا گل قشنگ زندگيمون آريسا و آريا جون خدايا تو رو سپاس مي گويم  از اينكه باغ زندگيمون رو با و جود دو تا گل زيباتر كردي ، هزاران بار شاكريم سال 94 چهارمين ساليه كه دو تا فرشته قشنگمون كنار هفت سين خونمون مي نشينن و سال قشنگي  برامون آغاز ميشه البته تا موقع سال تحويل نتونستين بيدار بمونين و من هم خيلي خسته بودم به خاطر خونه تكوني ، ولي به اصرار بابا دوام آوردم و بيدار موندم و شما دوتا هم روي مبل ولو شدين و خوابيدين. ولي قبل از خواب چند تا عكس ازتون گرفتم     ...
1 ارديبهشت 1394

عكسهايي از اين روزها

قربونتون برم جيگر طلاهاي مامان مامان قربون اين پسمل خوشتيپ بره الهييييييييييييييييي قربون اون خنده ات برم كه اينقدر بامزه ات كرده مامان عاشقته آريسااااااااااااااااااااااااااااا داريم ميريم براي عينك آرياجون شيشه بگيريم   ...
14 بهمن 1393

شيرين زبوني

سلام گلهاي قشنگ باغ زندگيمون آريسا خوشكله و آريا طلايي اين روزها از حرف زدنتان و كلمه هايي كه بكار مي برين خيلي لذت مي برم هروز كه به خونه ميام مي بينم چيزاي جديد ياد گرفتين. گوشي تلفن رو كه بر مي داري مي گين سلام حالتون چطوره سلامتين قربونتون برم با مزه هاي من سر مامان هم كه كلي دعوا مي كنين آريسا ميگه مامان منه و دستمو مي كشه از اونور هم آريا مي گه نه مامان منه اونم اون يكي دستمو مي كشه كم كم دستام دارن كش ميارن  آريسا مي گه مامان من بگگ ( بزرگ ) شدم آيايش ( ارايش ) مي كنم و ظرفها رو هم مي شويم . چشم دختر گلم بايد غذا بخوري تا بگگ بشي عشق مامان خدايا هر روز كه مي گذره بيشتر او بيشتر بخاطر دادهايت شكر مي كنم  دو ت...
10 آذر 1393

دعا كردن خانم خوشكل خونمون

دستهاي  كوچولوشو مي بره سمت آسمان ميگه خدايا بابا رو نگه دار ، مامانم نگه دار  ،آريا رو هم نگه دار بهش گفتم واسه خودت هم دعا كن گفت : خدايا اودمم ( خودمم ) نگه دار فداي اون دستاي زيبا و اون دل قشنگت برم دختر چشم بادومي قشنگم   اين همه بوس از طرف مامان و بابا و داداش واسه دختر خوشكلم آريسا ...
28 آبان 1393