آریسا و آریاآریسا و آریا، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 30 روز سن داره

آریسا و آریا نانازای مامان و بابا

هشت روز ديگه تا تولد يكسالگي

نفساي من تا تولد يكسالگيتون ديگه چيزي نمونده  اصلا باورم نميشه يكسال گذشت   خدايا هزاران بار به خاطر اين موهبت الهي شكرت خدايا از تو ممنونم كه مار را لايق داشتن دو تا فرشته دو نستي خدايا هزاران هزار بار شاكريم از اينكه چراغ زندگيمونم پر نور تر كردي و گرمتر  
7 بهمن 1391

بامزه كاري اتون

سلام به دو تا فرشته قشنگ مامان قشنگاي مامان ببخشيد نتونستم بيام وبلاگتون رو آپ كم آخه اين روزا اينقدر سرم شلوغه كه اصلا وقت ندارم شما دو تا وروجك مامان هم ماشالا خيلي شيطون شدين وخيلي هم بامزه قربون جفتتون برم كه روز به روز كاراي جديدي ياد ميگيرين و دل منو آب مي كنين آريسا جون تو خيلي تند چهار دست و پا ميري و به محض اينكه زمين مي خوري گريه مي كني و به بابا نيگا مي كني و مي خواهي بابا نازتو بخره اگه بابا متوجه نشه تو جيغ مي زني قربونت برم كه اينقدر بابايي شدي آريا جون تو هم كه مدام دنبال مامان راه ميافتي و به محض اينكه سايه منو مي بيني سريع ميايي پيشم الهي فدات بشم كه اينقدر ماماني هستي عاشق آشپزخونه هستين خيلي اونجا ميرين من همش ...
7 بهمن 1391

پایان یازده ماهگی

جوجه های مامان امروز یازده ماهتون کامل شد و شما وارد دوازدهمین ماه تولدتون شدین یک ماه دیگه سالروز تولد تونه , باشکوهترین روز است روزی که پروزدگار شما دو تا را به جهان هدیه داد آریسا توی این ماه چهار دست و پا رفتن رو یاد گرفت و آریا هم ایستادن را یاد گرفت غذا خوردنتون هم دیگه داره مثل بزرگترا میشه بعضی وقتها از غذای سفره هم می خورین قربون دو تا فرشته ام برم ورودوتان را به دوازده ماهگی تبریک می گم گلهای قشنگم همچنین پیشاپیش تولد یکسالگیتون مبارک   ...
16 دی 1391

کار جدید آریسا

سلام به جیگرای مامان آریسا جون و آریا جون بالاخره بعد از کلی سعی و تلاش دختر قشنگم آریسا جون دیروز موفق شد چهار دست وپا بره خیلی ذوق زدیم و بابا شیرینی داد  و امروز هم بهتر از دیروز بود قربون دختر قشنگم برم آریای عزیز مامان هم همچنان در تلاش برای ایستادن است و از هر فرصتی  استفاده می کنه تا بایسته قربون تو پسر زبر و زرنگم برم ...
15 دی 1391

قلب مامان

سلام عشقاي مامان شما دو تا توي قلب مامان جا خوش كردين و مامان هروز بيشتر از روزاي قبل عاشقتون ميشه آخه خيلي بانمك شدين شيطونياتون و دعواهاتون همه اش بامزه اس وقتي باهم ديگه دارين دعوا مي كنين مامان كلي خنده اش ميگيره آخه آريسا تو همش جيغ مي زني سر داداش و داداش هم هميطور ريلكس كارشو انجام ميده  با يه پيس خند , قربونتون برم خوشمزه هاي مامان   ...
13 دی 1391

بازهم شیطونی های آریا

سلام جوجه های مامان عصر جمعه اتون بخیر امروز بعد از یک هفته که مامانی و بابایی پیشتون بودن رفتن و شما دو تا تنها شدین خیلی بهشون عادت کرده بودین ودوباره من موندم و بابا و شما دو تا وروجک با کلی شیطونی که نمونه بارزش همین نیم ساعت پیش بود که بابا آریا رو گذاشت توی روروئک و رفت لباساشونو روی بند آویزون کنه و من هم داشتم غذا درست می کردم که دیدم آریا در حال تلاش کردن برای یه کاری است ببینید   دختر قشنگم آریسا جون هم در خواب ناز بود الهی مامان به قربون شما دوتا وروجک بره ...
8 دی 1391

اولين يلداتون مبارك

سلام گلهاي قشنگم اولين يلداتون مبارك انشالا 120 يلداي ديگه رو هم با خوشي پشت سر بزاريد توي جشن شب يلدا ماماني و بابايي و عمو و عمه ها با شما بودن و خيلي بهتون خوش گذشت چون همش بغل مي شدين و كلي ازتون عكس گرفتن و شما دو تا كلي كيف كردين مامان به قربونتون بره عزيزاي دلم چندتا عکس هم در ادامه مطلب گذاشتم ببینید این دو تا عکس هم از شیطون بازی جیگرای مامان ...
2 دی 1391

اولين ايستادن آريا

آرياي شيطون مامان ديروز در اولين روز اولین ماه زمستوني تو تونستي برای اولین بار بايستي بدون اينكه به جايي دست بگيري و چقدر ذوق مي زدي و چند بار هم تكرار كردي جيگر طلاي مامان ابتدا با كمك گرفتن از بابا بلند شدي ايستادي و يواش يواش دستتاتو از بابا جدا كردي و روي پاهاي كوچيك خودت ايستادي عزيز دلم همچنين پنجمين دندون قشنگت هم ديروز بعد از سه چهار روز بي قراري سر زد و تو كمي آرومتر شدي آريساي گلم هم همچنان در حال تلاش براي چهار دست و پا رفتن اس قربونت بره مامان كه هر وقت آريا رو مي بيني داره چهار دست و پا ميره جيغ مي زني انشالا هرچه زودتر توهم راه بيفتي تا اينقدر حرص نخوري دخمل قشنگم ...
2 دی 1391

پسر دانشمند

آریا گلی مامان وقتی که رفته بودیم خونه عمو رضا تو می خواستی از کوچکترین فرصت استفاده کنی و به کشفیاتت ادامه بدی هرچی رو که می بینی سریع میری به طرفش و شروع به کنکاش می کنی به محض دیدن لب تاپ کیانوش ( پسرعمو ) رفتی توی وبلاگت و اونو بروز کردی قربونت برم که هنوز هیچی نشده می خواهی خودت وبلاگتونو مدیریت کنی الهی مامان قربون تو پسر باهوش بره ...
24 آذر 1391