آریسا و آریاآریسا و آریا، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 25 روز سن داره

آریسا و آریا نانازای مامان و بابا

شيطتت هاي آريسا

سلام به جوجه هاي مامان امروز مي خوام از شيطنت هاتون براتون بنويسم آريسا خانم تو چندروزي شده كه يه كوچولو داري داداشت رو اذيت مي كني نمي دونم اين كار رو از كجا ياد گرفتي ولي مامان زياد از كاري كه مي كني راضي نيست بعضي وقتها كه آريا مياد پيشت تو يقه بلوزش رو مي كشي  و يا مي زني روي دستش و اسباب بازياشو ازش مي گيري نمي دونم چرا اين كارو مي كني مامان خيلي ناراحت ميشه شايد هم اينجوري مي خواهي باهاش بازي كني ولي خوب خيلي خشن رفتار مي كني اميدوارم بزرگتر كه شدي ياد بگيري با ملايمت با داداش گلت رفنار كني دختر قشنگم شما دو تا بايد هواي همديگرو داشته باشين تا مامان خيالش راحت باشه پسر گلم  خيلي مهربونه و اصلا جواب كاراي خوا...
20 آذر 1391

پايان ده ماهگي

سلام جوجه هاي مامان امروز دهمين ماه تولد طلايي تون تموم ميشه و شما وارد يازدهمين ماه تولد ميشين قربونتون برم كه ديگه دارين بزرگ ميشين و مامان و بابا كلي براتون ذوق مي كنن آرياي عزيزم تو توي اين ماه دو تا دندون ديگه درآوردي و روي هم رفته تا الان چهار تا دندون داري در اين ماه تلاش كردي كه چهار دست و پا بري و با كمك مبل بلند ميشي مي ايستي الهي مامان دورت بگرده كوچولوي طلايي من آريساي قشنگم تو هم كلي كارا ياد گرفتي اول اينكه خيلي قشنگ برامون دست مي زني و وقتي ميشيني سرتو تا زمين پايين مياري و انگشت شصت پاتو مي كني دهنت از همين الان حركتاي ژيمناستيك رو تمرين مي كني وقتي آريسا نشسته آريا سينه خيز ميره...
15 آذر 1391

عکسهای آریا و آریسا در سالگرد ازدواج مامان و بابا

سلام وروجکای مامان چندتا عکس از این جشن کوچولو ولی زیبا و دوست داشتنی ازتون گرفتم که می زارم ولی مامان و بابا باهاتون توی این عکسا نیستن آریای عزیزم تو اصلا حالت خوب نبود و همش گریه می کردی به زور تونستیم چند تا عکس ازت بگیریم اما آریسا جون تو خیلی خوشحال بودی و شاداب قربون هر دو تاتون برم جیگرای مامان مامان توی این جشن خیلی خوشحال بود اخه دو تا فرشته کنارش بودن خدایا خودت فرشته هایی رو که به ما دادی رو برامون نگه دار عکسهارو تو ادامه مطلب ببینید   ...
14 آذر 1391

سالگرد ازدواج بابا و مامان

سلام به دو تا عزيز مامان و بابا امروز سالگرد ازدواج مامان و باباست 9 سال پيش در چنين روزي مامان و بابا با هم ازدواج كردن و هرسال بدون حضور شما جشن مي گرفتن ولي امسال ديگه قضيه فرق مي كنه دو تا فرشته قشنگ اومده توي خونه ما و ما بايد مهموني زيباتري بر گزار كنيم ولي چون وسط هفته اس و مامان وبابا سركارن نمي تونن مهموني مفصلي بگيرن با اينحال يه مهموني كوچولوي 5 نفره ( البته عمه اعظم هم پيشمون بود ) گرفتيم خيلي بهمون خوش گذشت آريسا و آرياي عزيزم اين جشن كوچولو قشنگ ترين و زيباترين جشن زندگيمون بود فقط به واسطه حضور شما دو تا عشقولاي مامان عزيزان من با آمدن شما بهترين و زيباترين لحظات وارد كلبه خوشبختيمان شد شما رو از خدايي خواستم...
13 آذر 1391

كار جديد آريا

آرياي گلم ديشب براي اولين بار چهار دست و پا رفتي درست تو جشن سالگرد ازدواج مامان و بابا  قربونت برم پسرك ناز نازي من قشنگ ترين دختر آريايي  آريسا جان تو هم خيلي تلاش مي كني ولي هنوز موفق نشدي ايراد نداره دخمل قشنگم هنوز خيلي فرصت داري دادشت چون يه كوچولو ظريف تره و فرزتره زودتر كاراشو ياد مي گيره البته پسرا شيطونم هستن تو دختر مامان خيلي سنگين و عاقلي و خيلي حواست جمعه كه وقتي كاري رو كامل كامل ياد گرفتي بعد اونو  انجام ميدي ...
13 آذر 1391

آخر هفته بسیار بدددددددددددددددددددد

سلام به دو تا فرشته گلم آرياي قشنگم جمعه خيلي سختي داشتي ازپنجشنبه شب تب كردي و تا شنبه صبح تبت ادامه داشت خيلي بهمون سخت گذشت تمام اين مدت توي تب داشتي مي سوختي و خنده هم همچنان بر لبان قشنگت جاري بود نمي دونم چطور شد يهويي اين سرماخوردگي لعنتي دوباره اومد سراغت و همزمان با درآوردن دندون نيش بالايي بود خيلي اذيت شدي الهي مامان برات بميره كوشولوي قشنگ من آريسا جون تو هم همزمان با داداشت تب كردي ولي كمي اوضاعت از داداش بهتر بود صبح جمعه ساعت 7 صبح من و بابا و عمه اعظم شما رو برديم دكتر و كلي دارو بهتون داد امروز يكشنبه است و خداروشكر بهتر شدين اميدوارم هيچ وقت مريضي سراغتون نياد قشنگاي مامان  
12 آذر 1391

سر زدن دندان

سلام جيگراي مامان آريا جونم سومين دندونت هم از كنار اون دوتاي پاييني اومده بيرون قربونت برم اينقده زود زود دندون در مياري و به همين خاطر هم كمي بيقراري مي كني و تازگيا هم دستتو مي گيري به مبل و بلند ميشي وايميستي  آريساي خوشكلم هم همچنان نظاره گر داداشش هست ماماني تو هم سعي مي كني كه يه كارايي بكني ولي فكر كنم يه كوچولو تنبليتم مي كنه ولي نگران نباش توهم بلاخره ياد مي گيري فعلا كه آريا شروع كرده مامان رو كلافه كرده چه برسه به اينكه آريسا هم شروع كنه ديگه مامان زندگي نداره و بايد همه چي رو آويزون كنه موقع غذا خوردن مامان و بابا بايد تندتند بخورن تا آريا همه سفره رو بهم نريخته قربونت برم...
7 آذر 1391

شیطنت های آریا

دوتا گل قشنگم آریا و آریسا آریا جون تو هر وقت به محض اینکه مامان رو میبینی سریع سینه خیز می ری به طرفش و می خواهی بغل شی پسر قشنگم لااقل بغل مامان میایی دیگه اینقده اذیت نکن هی عینک مامان رو بر میداری مامان هم اینبار عینکش رو می ذاره روی چشای قشنگ تو و... بابا سریع اومد ازت عکس گرفت و مامان همینطور داشت می خندید از بس که تو خوشکل شده بودی شیطون مامان ...
1 آذر 1391

عکسهای هنری

سلام عشقولای مامان امروز تصمیم گرفتم ازتون چندتا عکس هنری بگیریم آخه شما دوتا اینقدر شیطونی می کنین که حالاحالاها نمی تونم ببرمتون آتلیه اریسا جون تو خیلی خوب همکاری کردی آخه تازه از خواب بیدار شده بودی و کاملا آماده بودی ولی آریاجونی تو همکاری زیادی نکردی و خوابت میومد ولی اینقده مامان جون غر زدی و نخوابیدی با اینحال چندتایی عکس ازتون گرفتم تو ادامه مطلب ببینید....... به آریسا می گم مامان نگاه کن به دوربین,  ببینید چه اداهایی درآورد تا من  تونستم یه عکس درست بگیرم واینا هم چندتا عکس مشترک از عشقولای مامان این هم عکس آریای شیطون و نمکی ما &n...
1 آذر 1391