آریسا و آریاآریسا و آریا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 25 روز سن داره

آریسا و آریا نانازای مامان و بابا

خونه تكوني آريسا و آريا

سلام جوجه هاي قشنگم حالا كه همگي دارن براي سال جديد خودشونو آماده مي كنن تصميم گرفتم به آريسا جون و آريا جون كمك كنم تا دستي به سر روي خونه اشون بكشم و تغيير و تحولي توي وبلاگشون بدم  قالب وبلاگ رو متناسب با نورورز انتخاب كردم تا حال و هواي عيد رو پيدا كنه در اين روزهاي پاياني سال 1391 اريسا جونم بيمار شده و الان دو سه روزه كه لب به غذا نزده و مدام تب مي كنه ديروز بابا رامين بردش دكتر كه گفته بود سرماخوردگي ويیروسيه و تا 4 روز تب مي كنه  الهي بميرم برات دخترك نازم سه شبه كه اصلا درست نخوابيدي و همش ناله مي كني اميدوارم امروز رو به بهبودي بري و براي فردا كه تحويل سال 1392 هستش آماده بشي داداش گلش آريا جون  خدارو شكر تا ال...
29 اسفند 1391

آريا و آريسا درحال تكامل

سلام و صدسلام به دوتا فرشته قشنگ مامان خيلي وقته نتوانستم بيام و براتون بنويسم منو ببخشين طلاهاي مامان آخرين روزهاي سال 1391 هم داره به پايان ميرسه و سال جديد شروع ميشه اين دومين نوروزي هست كه با شما دوتا آغاز مي كنيم اميدوارم سال هاي بسياري رو در كنار شما دوتا گلم داشته باشيم آريسا جون اين روزا خيلي بانمك و البته شيطون شدي و كلي كاراي جديد ياد گرفتي  داداش آريا هم خيلي بانمك شده و دوتايي خيلي باهم بازي مي كنين و هميشه اريسا براي انجام كاري پيشقدم ميشه و آريا هم به دنبالش آخه آريا خيلي محتاطه و همينجوري دست به كاري نمي زنه ولي آريسا اهل ريسك كردنه و مي خواد همه چي رو امتحان كنه چه خوب و چه بد . آريسا به ميز آرايش مامان خيلي علاق...
20 اسفند 1391

اوضاع و احوال آريسا

سلام طلاهای مامانی آریسا خانمم سومین دندون قشنگت هفته گذشته وقتی که رفته بودیم بم خونه مامان بزرگ سرزد بیرون و دیروز هم چهارمیش رو دیدم که داره میاد بیرون برای همینه که چند شبه خیلی بی قراری می کنی و اصلا خواب نمی ری در مجموع تا حالا دو تا دندون  پايين و دو تا بالا داري و همچنين ديگه خودت يلند ميشي مي ايستي و كلي هم ذوق مي زني آريا خان  تو هم خيلي شيطون و بانمك شدي و هميشه هرجا كه اريسا ميره تو هم باهاش ميري و تنهاش نمي زاري قربونتون برم كه اينقدر همديگرو دوست دارين وقتي كه دوتايي از خواب بيدار ميشين كلي براي هم ذوق مي زنين و سريع ميرين پيش همديگه بقیه عکسها رو در ادامه مطلب ببینید: ...
1 اسفند 1391

مسافرت بم

هفته گذشته برای مراسم مادربزرگ رفتیم بم شما دوتا خیلی وقت بود نرفته بودین و برای همین خاطر به محضی که جای شلوغ می بردمتون کلی گریه می کردین مخصوصا تو آریا خیلی به مامان چسپيده بوديو توي يك هفته اي كه اونجا بوديم آريا اصلا مامانشو ول نمي كردو مدام دنبال مامان بود هواي خيلي خوبي بود و بعد از مراسم تصميم گرفتيم بيشتر بمونيم فقط به خاطر شما دوتا كه افتاب بگيرين  و کیف کنین چند تا عكس هم توي خونه باغ بابا بزرگ گرفتين كه توي ادامه مطلب مي ذارم آریا و آریسا بغل بابابزرگ و مامان بزرگ اینم یه عکس دیگه توی حیاط خونه بابابزرگ ...
1 اسفند 1391

يكسالگيتون مبارك گلهاي عزيزم

آريسا جون و آريا جون به شکرانه این روز عزیز پیشانی ام را برخاک می گذارم و خدا راسپاس می گویم که چون شما را آفرید چه خوب شد که به دنیا آمدین و چه خوب تر شد که تمام دنیای من شدین! روزی که به دنیا آمدین هرگز نمی دانستین زمانی خواهد رسید که آرامش بخش روح و روان کسی هستین که با بودن شما دنیا برایش زیباتر است   بهانه هاي زندگیم تولدتون مبارک   عزیزان دلم آریا جون و آریسا جون به خاطر فوت مادربزرگ امسال نتوانستم براتون جشن مفصلی بگیرم انشالله سال های بعد براتون جبران می کنم امروز تصمیم داشتم برم براتون یه کیک کوچولو بگیرم با شمع ولی متاسفانه باریدن برف شدید مانع شد  با بابا جون ...
15 بهمن 1391

پايان 12 ماهگي

كاراي جديدگلهاي قشنگ مامان توي اين ماهي كه گذشت آريا جون هفتمين دندون زيبايت هم سر زد  , الان ديگه خودت مدت طولاني تري بدون كمك مي ايستي و شعر اتل متل رو كه مامان مي خونه تومي زني روي پاهات و وقتي كار خطاي مي كني مامان نگات مي كنه سرتو مي اندازي پايين و مي خندي و اين كار هي تكرار مي كني قربونت برم  وقتي مي گم اريا الو كن سريع گوشي تلفن رو مي بري دم گوشت عزيزدلم آريسا جون ديشب براي اولين باد ديدم بلند شدي ايستادي بدون كمك آفرين به تو , بهت مي گم آريسا الو كن تو هم سريع دستتو مي بري دم گوشت و وقتي كار خطايي مي كني مي گم آريسا  واي تو سريع دستتو مي بري دم دهنت قربون زيباييت برم عزيزم خيلي بهم ديگه علاقه دارين مدام پشت ...
15 بهمن 1391

فوت مادر بزرگ مامان

  سلام عزيزان دلم امروز صبح مادر بزرگ مامان به رحمت خدا رفت خیلی دلم براش تنگ شده بود سه ماهی می شد ندیده بودمش هر وقت که می رفتيم پيش مامانم مادر بزرگ از ديدنمون خيلي خوشحال مي شد خيلي براي شما دوتا ذوق مي كرد  پير شده بود و ناتوان ولي دلش هنوز بزرگ بود كاش امده بودم تا براي آخرين بار ببينمت خدايا اورا قرين رحمتت قرار بده جات خاليست مادربزرگ عزيزم و محبتت جاريست   لطفا براي شادي روح مادربزرگمون يه صلوات بفرستين ممنونم     ...
14 بهمن 1391