آریسا و آریاآریسا و آریا، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 22 روز سن داره

آریسا و آریا نانازای مامان و بابا

بي خوابيهاي شبانه تون

سلام جيگراي مامان عسلاي مامان   الهي مامان قربونتون بره كه روز به روز بامزه تر ميشن دو شبه كه نيمه هاي شب دو تايي بيدار ميشين و مي خواهين بازي كنين و مامان بيچاره هم كلي خوابش مياد اخه بايد ساعت 6 بيدار شه بره سركار ولي شما دو تا وروجك نمي ذارين مامان راحت بخواب ديشب ساعت 3.30 شب بود كه اريسا خانم خوابش نميومد اينقد سرو صدا كرد تا اريا هم بيدار شد و سريع سينه خيز رفت پيش آريسا دوتايي روبه روي هم به شكم خوابيده و پستونك هاشون از توي دهن همديگه در مي آوردن و مي خنديدن ارياي شيطون  هي سرشو مي كرد توي تشك و مياورد بالا و اريسا هم مي خنديد منم ديدم اينجوري نميشه رفتم عقب تر تا بخوابم ولي خوابم نبرد آخه اينقد جيغ جيغ...
1 آذر 1391

كاراي جديدتون

جوجه هاي مامان امروز دقيقا نه ماه و نيمه شدين ديگه كم كم دارين يه يكسالگي نزديك ميشين و هر روز كاراي جديدي ياد مي گيرين آرياكه قربونش برم  داره سعي مي كنه وايسه ميره كنار بابا و با كمك بازوي بابا بلند ميشه و كلي اين ور و اون ور ميره ولي بازم خودشو نگه مي داره آريسا جيگر مامان هم تازگيا خودشو به جلو خم مي كنه و سرشو به زمين مي رسونه نمي دونم تلاش مي كنه كه سينه خيز بره يا شصت پاشو تو دهن بگيره ...
1 آذر 1391

چند تا عکس از چهار ماهگیتون

اینجا مامان تصمیم گرفت لباساتونو عوض کنه آریا بشه دخمل و آریسا بشه پسمل ماشالا خیلی بهتون میاد نقشتونو خوب ایفا کردین مامان قربونتون عکس قبل از حمام کردنتون اینم عکس بعد از حمام   می گم ها تو فصل تابستون هندونه خیلی می چسپه اینم دو تا هندونه خوشمزه نوش جان اینم عکس بعد از اولین اصلاح موی شما قربون اون موهای قشنگتون برم مامان همشونو جمع کرده و می خواد نگه داره   ...
30 آبان 1391

چقده شما دو تا گلم بامزه شدین

دیشب دو تایی نشسته بودن روبروی هم ما هم داشتیم شام می خوردیم دیدیم خیلی نگاه می کنن یه تیکه نان دادم به آریا بلافاصله آریسا اونو گرفت و آریا زد زیر گره دوباره بهش دادم بازم آریسا اونو گرفت و آریا زد زیر گریه کلی خندیدیم با این کاراتون الهی مامان فداتون بشه اینقده با مزه شدین   ...
24 آبان 1391

شب بدی بود.....

نیمه شب گذشته با صدای سرفه آریای عزیزم از خواب بیدار شدم وای خدایا دیدم آریا داره تو تب میسوزه و بینی اش هم گرفته بچه ام تا دیروز خوب خوب بود نمی دو نم چرا یهویی مریض شد باباشو بیدار کردم تا پاشویه اش بدیم تا صبح همینطور ناله کرد الهی مامان برات بمیره تورو تو این حال و روز نبینه با اینکه تو تب داشت می سوخت ولی بازم لبای قشنگش به خنده باز بود امروز با ابجی آریسا بردیمش دکتر و کلی دارو داد وهنوزم بی قراری می کنه خدایا خودت آریای گل و شیطون مارو شفا بده تا دوباره از اون شیرین کاریاش برامون دراره ...
22 آبان 1391

عکسهای شش ماهگیتون

تمرین نشستن با کمک پشتی (  اینقدر زود خسته می شدی که جیغ می زدی یعنی دیگه بسه ) پسر شیطونمون هم که اصلا نمی خواست بشینه   اینجا هم آریسا خانمم که خسته شده از درس و مشق می گه مامان بسه دیگه نمی حوام یاد بگیرم وقتی داداشش خوابیده بود یواشکی سوار روروئک دادداشش شده قربونت برم اینقد بامزه ای دخملم   ...
21 آبان 1391

عکس اتاق خوشکلتون

چون کمی دیر شده از جزئیات اتاق دیگه عکس نمی زارم فعلا این عکس رو می زارم و تصمیم دارم توی خونه جدید اتاق قشنگتری براتون درست کنم گلهای مامان دوستتون دارم ...
21 آبان 1391

مامان زرنگی شدم

امروز دیگه تصمیم گرفتم عکسهای شما دو تا گلمو بزارم تو وبلاگ , البته هنوز کلی عکس دارم که براتون بزارم  وبعد از اون تصمیم دارم که عکسهاتون بروز اینجا بزارم   آریسا جونم امروز دو مین دندون نیشش هم سر زده بیرون و دختر گلم خیلی بی قراری می کنه آریا هم همچنان با اون دو دندون قشنگش در حال گاز گرفتن هرچی که به دستش میاده.   آریا خان یک هفته هست که خزیدن را یاد گرفته و مامان دیگه از دستش راحت نیست به محض اینکه چیزی می بینه سریع به طرفش حمله ور میشه قربونش برم اینقده پر تحرکه   ...
20 آبان 1391