آریسا و آریاآریسا و آریا، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 14 روز سن داره

آریسا و آریا نانازای مامان و بابا

يكسالگيتون مبارك گلهاي عزيزم

آريسا جون و آريا جون به شکرانه این روز عزیز پیشانی ام را برخاک می گذارم و خدا راسپاس می گویم که چون شما را آفرید چه خوب شد که به دنیا آمدین و چه خوب تر شد که تمام دنیای من شدین! روزی که به دنیا آمدین هرگز نمی دانستین زمانی خواهد رسید که آرامش بخش روح و روان کسی هستین که با بودن شما دنیا برایش زیباتر است   بهانه هاي زندگیم تولدتون مبارک   عزیزان دلم آریا جون و آریسا جون به خاطر فوت مادربزرگ امسال نتوانستم براتون جشن مفصلی بگیرم انشالله سال های بعد براتون جبران می کنم امروز تصمیم داشتم برم براتون یه کیک کوچولو بگیرم با شمع ولی متاسفانه باریدن برف شدید مانع شد  با بابا جون ...
15 بهمن 1391

پايان 12 ماهگي

كاراي جديدگلهاي قشنگ مامان توي اين ماهي كه گذشت آريا جون هفتمين دندون زيبايت هم سر زد  , الان ديگه خودت مدت طولاني تري بدون كمك مي ايستي و شعر اتل متل رو كه مامان مي خونه تومي زني روي پاهات و وقتي كار خطاي مي كني مامان نگات مي كنه سرتو مي اندازي پايين و مي خندي و اين كار هي تكرار مي كني قربونت برم  وقتي مي گم اريا الو كن سريع گوشي تلفن رو مي بري دم گوشت عزيزدلم آريسا جون ديشب براي اولين باد ديدم بلند شدي ايستادي بدون كمك آفرين به تو , بهت مي گم آريسا الو كن تو هم سريع دستتو مي بري دم گوشت و وقتي كار خطايي مي كني مي گم آريسا  واي تو سريع دستتو مي بري دم دهنت قربون زيباييت برم عزيزم خيلي بهم ديگه علاقه دارين مدام پشت ...
15 بهمن 1391

فوت مادر بزرگ مامان

  سلام عزيزان دلم امروز صبح مادر بزرگ مامان به رحمت خدا رفت خیلی دلم براش تنگ شده بود سه ماهی می شد ندیده بودمش هر وقت که می رفتيم پيش مامانم مادر بزرگ از ديدنمون خيلي خوشحال مي شد خيلي براي شما دوتا ذوق مي كرد  پير شده بود و ناتوان ولي دلش هنوز بزرگ بود كاش امده بودم تا براي آخرين بار ببينمت خدايا اورا قرين رحمتت قرار بده جات خاليست مادربزرگ عزيزم و محبتت جاريست   لطفا براي شادي روح مادربزرگمون يه صلوات بفرستين ممنونم     ...
14 بهمن 1391