آریسا و آریاآریسا و آریا، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 1 روز سن داره

آریسا و آریا نانازای مامان و بابا

عکس های جوجه ها

  عکس حیاط خونمونه   آریا در حال بازی کردن با جوجه هامون آریا و آریسا در حال خاک بازی  و آب بازی توی حیاط نازنین های من در رستوران ...
1 شهريور 1392

چند عکس دیگه

نازنین های مامان در شهربازی اینهم جوجه های شکلاتی من............................................................... بخورمشون موتور سواری آریسا   ...
1 شهريور 1392

فرهنگ لغت

سلام عزيزاي دلم جوجه هاي قشنگم آريسا جون و آريا جون خيلي دوستون دارم روز به روز شيرين تر و ماشالله شيطون تر ميشين و مامان رو ديونه خودتون كردين آريسا چند تا كلمه رو ياد گرفته بابا ماما دادا ( داداش ) دوده ( جوجه ) د د ( دردر ) پ پ ( خوراكي )  و اريا هم چندتايي رو ياد داره  بابابابابا ماماماما اين روزا خيلي باهمديگه دعوا مي كنين مدام همديگه رو گاز مي گيرين من واقعا مستاصل شدم ديگه نمي دونم چي كار كنم به آريسا مي گم داداش رو نازش كن بوسش كن با دستت دوبار مي كشي روي صورتش و به حساب داري نازش مي كني و دفغه آخر بازم محكم مي زني تو گوششش . واقعا راهكاري براي اين كار شما نمي تونم پيدا كنم  و به اميد...
23 تير 1392

اوضاع و احوال آريسا و آريا

سلام به دوتا فرشته قشنگ و شيطون مامان عزيزان دلم ببخشيد كه اين روزا كمتر ميام به وبلاگتون سر مي زنم خيلي سرم شلوغ شده با وجود شيطنت هاي شما دوتا ديگه وقتي برام نمي مونه روز جمعه 30/2/92 مصادف بود با ولادت حضرت علي و روز پدر نتوانستم  بيام در اين روز براتون بنويسم اين روز عزيز رو امروز براتون توي وبلاگ ثبت كردم  تا هميشه يادتون بمونه و به باباي عزيزتون اين روز رو تبريك بگين . يه كمي از كاراي جديدتون بگم آريسا خانم يك وروجك به تمام معنا شده ديگه توي هر كاري فضوليش مياد و مي خواد سرك بكشه ديروز ياد گرفته ميره روي ميز تلويزيون جلوي تلويزيون ميشينه و نمي گزاره تماشا كنيم  از دست اين وروجك كليه دستگيره هاي كابينت ها رو ...
7 خرداد 1392

پدرم روزت مبارك

  پدر دست یاری تو            اگه دستامو نگیره کوره راه رفتن من     مثل شب هام می شه تیره       دخـتر کـه باشی میـدونی اوّلیـن عشق زنـدگیتـ پدرتـه دخـتر کـه بآشی میـدونـی محکم ترین پنآهگاه دنیآ آغوش گرم پِدرتـه دختَر کـه بآشی میدونـی مردانـه ترین دستـی کـه مـیتونی تو دستـت بگیـری و دیگـه از هـیچی نَتـرسی دستای گرم و مهربون پـدرتـه هر کجای دنیا هم باشی چه باشه چه نباشه قویتـرین فرشته ی نگهبان پِدرته پدر عزيزم روزت مبارك خدایـــا ! به بزرگیـــــت قســـم … توعکس های دست جمعی … جای ...
6 خرداد 1392

كمك كردن به مامان

سلام به دو تا گل قشنگ مامان آريا و آريسا جونم آريسا دختر قشنگ مامان  ديروز براي اولين بار شاهد يكي از كارت بودم اينقدر ذوق زده شدم كه مي خواستم بخورمت داشتم توي آشپزخونه ظرف مي شستم ديدم آريسا دستمال آشپزخونه رو برداشته و داره در كابينتو و بعدشم روي سراميكا رو دستمال مي كشه قربونت برم كه داري به مامان كمك مي كني عزيز دلم روز به روز كاراتون با مزه تر ميشه  و من خوشحالم از اينكه شاهد اين لحظات هستم  شاهد بزرگ شدنتان و قد كشيدناتون  اميدوارم خدا شما دو تا رو برام  نگه داره  و هميشه زير سايه پدر و مادر سلامت باشين
14 ارديبهشت 1392