آریسا و آریاآریسا و آریا، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 1 روز سن داره

آریسا و آریا نانازای مامان و بابا

سفر بندر عباس بهمن 94

تعطيلات 22 بهمن رو با دو تا از دوستامون به قشم و بندر عباس سفر كرديم خيلي بهتون خوش گذشت مخصوصا هر دوي شما يه دوست تو اين سفر داشتين ،آريا كه همش تو ماشين كيارش اينا بود و دينا هم تو ماشين خودمون . دوستاتون رو كه ديده بودين اصلا ديگه به مامان و بابا توجه نمي كردين قربونتو برم كه اينقدر به دوستاتون علاقه دارين ببينيد آريسا خانم با دوستش دينا جون البته يه دوست كوچولوي ديگه هم باهاتون بود كيانا كوچولو اينم آريا خان همراه با دوستش كيارش جون   ...
16 اسفند 1394

4 سالگيتون مبارك

فقط يك روز ديگه تا تولد 4 سالگيتون مونده ، 4 سال از دوران كودكيتون چه زود گذشت و من اصلا باور نمي كنم كه دو تا فرشته در كنارم در حال بزرگ شدن ان ، خيلي خوشحالم  كه شاهد بزرگ شدن و قد كشيدنتونم و خدا رو سپاس مي گويم به خاطر وجود دو تا گل قشنگم ، كارناوال تولد 4 سالگيتون از يك بهمن شروع شده و ايشالا تا عيد ادامه دارد. اولين تولدتون رو دو هفته پبش توي ويلاي عمو افشين  گرفتيم و دو تا تولد ديگه هم قرار است به زودي برگزار كنيم. ايشالا 120 ساله بشين عزيزاي دلم.   عكساتون رو هم حتما  در اولين فرصت مي گذارم.   ...
14 بهمن 1394

شب يلداي امسال

امسال آريا و آريسا به همراه بابا و مامان  شب يلدا  را در جشنواره غذاي محك ( به نفع كودكان سرطاني )  گذروندند به اميد روزي كه هيچ كودك بيماري نداشته باشيم . ...
5 دی 1394

سفر به ارمنستان

سلام به عشقاي قشنگ زندگيم امسال تصميم گرفتيم يه سفر زميني به ارمنستان داشته باشيم آخه بابا رامين كه قبلا رفته بود خيلي تعريف مي كردو خلاصه ما هم تصميم گرفتيم با يكي از صميمي ترين دوستمون راهي اين سفر شويم روز 31 تير ماه ساعت 1 بعدازظهر از خونه حركت كرديم و ساعت 2 شب رسيديم كرج اونجا در منزل يكي از دوستامون استراحت كرديم و فردا صبح ساعت 8 راهي تبريز و شهر نوردوز كه شهر مرزي بين ايران و ارمنستان است شديم. ساعت 7 شب بود كه به مرز رسيديم و دو سه ساعتي طول كشيد تا تونستيم از ايران خارج شده و وارد ارمنستان شديم. چون شب شده بود و جاده ارمنستان هم خيلي پيچ و خم و در عين حال بسيار زيبا بود حيف دونستيم كه شب حركت كنيم به سمت ايروان . بنابراين تص...
11 مرداد 1394

جملات زيباي آريايي و آريسايي

آريا به ماكاروني مي گه مالاكوني آريسا مي گه نه بايد بگي ماكالوني آريا دست مي زنه به بشقاب آريسا آريسا ميگه مامان براش توضيح بده به بشقاب ديگران دست نزنه تا مامان از سر كار مياد آريسا ميدوه جلوم ميگه سلام مامان مهربونم به بابا هم ميگه سلام باباي خوشكلم دوتايي هم همش در حال شستن دست و بلافاصله خواستن دمسال ( دستمال ) جهت خشك كردن دست هستين   ...
20 تير 1394