آریسا و آریاآریسا و آریا، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 14 روز سن داره

آریسا و آریا نانازای مامان و بابا

آخر هفته بسیار بدددددددددددددددددددد

سلام به دو تا فرشته گلم آرياي قشنگم جمعه خيلي سختي داشتي ازپنجشنبه شب تب كردي و تا شنبه صبح تبت ادامه داشت خيلي بهمون سخت گذشت تمام اين مدت توي تب داشتي مي سوختي و خنده هم همچنان بر لبان قشنگت جاري بود نمي دونم چطور شد يهويي اين سرماخوردگي لعنتي دوباره اومد سراغت و همزمان با درآوردن دندون نيش بالايي بود خيلي اذيت شدي الهي مامان برات بميره كوشولوي قشنگ من آريسا جون تو هم همزمان با داداشت تب كردي ولي كمي اوضاعت از داداش بهتر بود صبح جمعه ساعت 7 صبح من و بابا و عمه اعظم شما رو برديم دكتر و كلي دارو بهتون داد امروز يكشنبه است و خداروشكر بهتر شدين اميدوارم هيچ وقت مريضي سراغتون نياد قشنگاي مامان  
12 آذر 1391

سر زدن دندان

سلام جيگراي مامان آريا جونم سومين دندونت هم از كنار اون دوتاي پاييني اومده بيرون قربونت برم اينقده زود زود دندون در مياري و به همين خاطر هم كمي بيقراري مي كني و تازگيا هم دستتو مي گيري به مبل و بلند ميشي وايميستي  آريساي خوشكلم هم همچنان نظاره گر داداشش هست ماماني تو هم سعي مي كني كه يه كارايي بكني ولي فكر كنم يه كوچولو تنبليتم مي كنه ولي نگران نباش توهم بلاخره ياد مي گيري فعلا كه آريا شروع كرده مامان رو كلافه كرده چه برسه به اينكه آريسا هم شروع كنه ديگه مامان زندگي نداره و بايد همه چي رو آويزون كنه موقع غذا خوردن مامان و بابا بايد تندتند بخورن تا آريا همه سفره رو بهم نريخته قربونت برم...
7 آذر 1391

شیطنت های آریا

دوتا گل قشنگم آریا و آریسا آریا جون تو هر وقت به محض اینکه مامان رو میبینی سریع سینه خیز می ری به طرفش و می خواهی بغل شی پسر قشنگم لااقل بغل مامان میایی دیگه اینقده اذیت نکن هی عینک مامان رو بر میداری مامان هم اینبار عینکش رو می ذاره روی چشای قشنگ تو و... بابا سریع اومد ازت عکس گرفت و مامان همینطور داشت می خندید از بس که تو خوشکل شده بودی شیطون مامان ...
1 آذر 1391

عکسهای هنری

سلام عشقولای مامان امروز تصمیم گرفتم ازتون چندتا عکس هنری بگیریم آخه شما دوتا اینقدر شیطونی می کنین که حالاحالاها نمی تونم ببرمتون آتلیه اریسا جون تو خیلی خوب همکاری کردی آخه تازه از خواب بیدار شده بودی و کاملا آماده بودی ولی آریاجونی تو همکاری زیادی نکردی و خوابت میومد ولی اینقده مامان جون غر زدی و نخوابیدی با اینحال چندتایی عکس ازتون گرفتم تو ادامه مطلب ببینید....... به آریسا می گم مامان نگاه کن به دوربین,  ببینید چه اداهایی درآورد تا من  تونستم یه عکس درست بگیرم واینا هم چندتا عکس مشترک از عشقولای مامان این هم عکس آریای شیطون و نمکی ما &n...
1 آذر 1391

بي خوابيهاي شبانه تون

سلام جيگراي مامان عسلاي مامان   الهي مامان قربونتون بره كه روز به روز بامزه تر ميشن دو شبه كه نيمه هاي شب دو تايي بيدار ميشين و مي خواهين بازي كنين و مامان بيچاره هم كلي خوابش مياد اخه بايد ساعت 6 بيدار شه بره سركار ولي شما دو تا وروجك نمي ذارين مامان راحت بخواب ديشب ساعت 3.30 شب بود كه اريسا خانم خوابش نميومد اينقد سرو صدا كرد تا اريا هم بيدار شد و سريع سينه خيز رفت پيش آريسا دوتايي روبه روي هم به شكم خوابيده و پستونك هاشون از توي دهن همديگه در مي آوردن و مي خنديدن ارياي شيطون  هي سرشو مي كرد توي تشك و مياورد بالا و اريسا هم مي خنديد منم ديدم اينجوري نميشه رفتم عقب تر تا بخوابم ولي خوابم نبرد آخه اينقد جيغ جيغ...
1 آذر 1391

كاراي جديدتون

جوجه هاي مامان امروز دقيقا نه ماه و نيمه شدين ديگه كم كم دارين يه يكسالگي نزديك ميشين و هر روز كاراي جديدي ياد مي گيرين آرياكه قربونش برم  داره سعي مي كنه وايسه ميره كنار بابا و با كمك بازوي بابا بلند ميشه و كلي اين ور و اون ور ميره ولي بازم خودشو نگه مي داره آريسا جيگر مامان هم تازگيا خودشو به جلو خم مي كنه و سرشو به زمين مي رسونه نمي دونم تلاش مي كنه كه سينه خيز بره يا شصت پاشو تو دهن بگيره ...
1 آذر 1391

چند تا عکس از چهار ماهگیتون

اینجا مامان تصمیم گرفت لباساتونو عوض کنه آریا بشه دخمل و آریسا بشه پسمل ماشالا خیلی بهتون میاد نقشتونو خوب ایفا کردین مامان قربونتون عکس قبل از حمام کردنتون اینم عکس بعد از حمام   می گم ها تو فصل تابستون هندونه خیلی می چسپه اینم دو تا هندونه خوشمزه نوش جان اینم عکس بعد از اولین اصلاح موی شما قربون اون موهای قشنگتون برم مامان همشونو جمع کرده و می خواد نگه داره   ...
30 آبان 1391