شب بدی بود.....
نیمه شب گذشته با صدای سرفه آریای عزیزم از خواب بیدار شدم وای خدایا دیدم آریا داره تو تب میسوزه و بینی اش هم گرفته بچه ام تا دیروز خوب خوب بود نمی دو نم چرا یهویی مریض شد باباشو بیدار کردم تا پاشویه اش بدیم تا صبح همینطور ناله کرد الهی مامان برات بمیره تورو تو این حال و روز نبینه با اینکه تو تب داشت می سوخت ولی بازم لبای قشنگش به خنده باز بود
امروز با ابجی آریسا بردیمش دکتر و کلی دارو داد وهنوزم بی قراری می کنه خدایا خودت آریای گل و شیطون مارو شفا بده تا دوباره از اون شیرین کاریاش برامون دراره
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی