آریسا و آریاآریسا و آریا، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 17 روز سن داره

آریسا و آریا نانازای مامان و بابا

شيرين زبوني

سلام گلهاي قشنگ باغ زندگيمون آريسا خوشكله و آريا طلايي اين روزها از حرف زدنتان و كلمه هايي كه بكار مي برين خيلي لذت مي برم هروز كه به خونه ميام مي بينم چيزاي جديد ياد گرفتين. گوشي تلفن رو كه بر مي داري مي گين سلام حالتون چطوره سلامتين قربونتون برم با مزه هاي من سر مامان هم كه كلي دعوا مي كنين آريسا ميگه مامان منه و دستمو مي كشه از اونور هم آريا مي گه نه مامان منه اونم اون يكي دستمو مي كشه كم كم دستام دارن كش ميارن  آريسا مي گه مامان من بگگ ( بزرگ ) شدم آيايش ( ارايش ) مي كنم و ظرفها رو هم مي شويم . چشم دختر گلم بايد غذا بخوري تا بگگ بشي عشق مامان خدايا هر روز كه مي گذره بيشتر او بيشتر بخاطر دادهايت شكر مي كنم  دو ت...
10 آذر 1393

دعا كردن خانم خوشكل خونمون

دستهاي  كوچولوشو مي بره سمت آسمان ميگه خدايا بابا رو نگه دار ، مامانم نگه دار  ،آريا رو هم نگه دار بهش گفتم واسه خودت هم دعا كن گفت : خدايا اودمم ( خودمم ) نگه دار فداي اون دستاي زيبا و اون دل قشنگت برم دختر چشم بادومي قشنگم   اين همه بوس از طرف مامان و بابا و داداش واسه دختر خوشكلم آريسا ...
28 آبان 1393

اشعار كودكانه از زبان كودكان ماماني

آريسا و آريا با كمك مامان چندتا  شعر رو خوب ياد گرفتن البته اول اين اشعار رو من ميگم و بقيه اشون رو آريسا و آريا   توپولويم                توپولي صورتم                  مث هلو قد و بالام                اوتاهه چشم و ابروم          سياهه مامان               &nb...
29 مهر 1393

تكامل

سلام به عشقهاي مامان از وقتي كه از مسافرت برگشتيم حرف زدنتان خيلي خيلي بهتر شده و ديگه جمله ها رو كامل ميگين  و تازگيا هم پروسه اين چيه ؟ اين چيه ؟ شروع شده و مامان بيچاره بايد تند تند جواب بده تازه بعضي مواقع هم كه حواسم نيست و تنبليم ميشه يه چيز الكي ميگم    ميگين نه اين نيست و خودتون درستش رو ميگين اريسا وقتي يه كاري رو بلد نيسته ميگه من بلدم نيستم و آريا هم ميگه منم بلدم نيست قربونتوم برم اينقدر خوشمزه حرف مي زنين   كارتهاي صدآفرين رو ديگه كاملا بلد شدين رنگها رو هم خيلي خيلي خوب ياد گرفتين اوايل كه رنگ ها رو بهتون ياد ميدادم آريسا آبي رو خيلي خوب ياد گرفته بود هر رنگي كه آبي بود ميگفت ابي و ر...
7 مهر 1393

6 شهريور روز دختر

خداوند دختر را آفريد جهـــــان را بـــدون ناخن های لــــاک زده بدون کفــــش های پاشنـــه بلند بدون النگــــو و بدون گل ســـر تصور کن خــــدا دختـــر را آفـــرید دخــتــر جهــــان را برای خـــــدا زیبــــاکرد ...   دختران فرشتگانی هستند از آسمان برای پر کردن قلب ما با عشق بی پایان آريساي قشنگم روزت مبارك   ...
5 شهريور 1393

مسافرت

سلام به دو تا گل قشنگم آريسا و آرياي عزيز چند روز ي ميشه از مسافرت برگشتيم و خيلي خيلي خسته هستيم مخصوصا شما دو تا كه واقعا خسته شدين و يه كو چولو مامان و بابا رو هم اذيت كردين اين سفر اولين مسافرت خارج از كشور شما دو تا بود بابا جون ديگه سنگ تموم گذاشت برامون و مارو برد آنتاليا توي يه هتل بسيار زيبا كه همه جور تفريح واسه شما ها داشت و شما دوتا از صبح تا شب مشغول بازي و تفريح بود . صبحها بعد از بيدار شدن از خواب و خوردن صبحانه مفصل مي رفتيم پارك ابي هتل كه خيلي زيبا و پر از وسيله بازي مخصوص شما ها بود ولي شما دوتا مي ترسيدين برين تو آب و همش لب استخر مي نشستين و مامان رو هم مجبور مي كردين كه پيش شما بشينه مخصوصا آريا كه كلا به مام...
22 مرداد 1393

اين روزها

اين روزها همچنان ميگذره و شما دوتا هم بزرگ و بزرگتر ميشين و صد البته شيطون تر و من خدارا به خاطر وجود شما شاكرم با بودن شما دوتا و البته بابا جون مهربون زندگيم سراسر شادي و خوشحاليه و هيچ كمبودي رو احساس نمي كنم و از خدا مي خوام فقط و فقط شما ها رو برام سلامت نگه داره دوستتون دارم اين روزها و كاراي شما آريا جون خيلي شيطنت مي كنه و خيلي هم دلبري براي مامان مدام مياد مامانو مي بوسه دو تا لپمو گردنم و پيشونيم رو . فدات بشم اينقدر با محبتي موطلايي مامان آريسا جونمم  در حل تلاش كردن برا ي حرف زدنه مدام تلفن رو بر ميداره و كلي صحبت مي كنه فداي تو هم برم كه اينقدر چلچل زبوني مي كني مامان هم اين روزها كمي كسل شده...
24 تير 1393

براي شما

زندگی یعنی دیدن لبخند عزیزانی که دوستشان داریم. زندگی یعنی شادی های بی دلیل و خنده های از ته دل. زندگی یعنی خاطره های یواشکی که ثانیه ها لبخند را بر لبانمان جاری می سازد. زندگی یعنی صدای قهقه کودکان، یعنی دیدن طلوع هر صبح خورشید... زندگی یعنی آرامش یعنی سادگی... زندگی، زندگي يعني چاي تازه دم مادر     و من هم ميگم زندگي يعني عشق به فرزند گلهاي باغ زندگيم دوستتون دارم ...
24 تير 1393